پیاده از کجا تا کجا

اگر بعد از ظهرها حول و حوش ساعت پنج و نیم دختری را دیدید با کفش کتانی صورتی و سورمه ای

شلوار جین آبی

مانتوی سورمه ای

مقنعه سورمه ای

یه کیف سورمه ای طلایی در دست

یه کیف لب تاب روی شونه

یه چادر سیاه (از نوع دانشجویی) بر سر

داره خیابان باهنر را پیاده توی باران با سرعت میاد پایین به سمت تجریش بدانید اون منم

بی توجه به همه پولدارهای خیابان نیاوران و فرمانیه و کامرانیه

بی توجه به چشمهایی که متعجب به من نگاه میکنن که سرخوشانه دارم در باران به سرعت می رم و بلند بلند با خودم حرف می زنم

این روزها اینطوری زندگی می کنم

وقتی می رسم به جماران، نفسی می گیرم و لاین پیاده رو را عوض میکنم و حالا از اونور عین فشنگ می رم

بلند بلند با خودم حرف می زنم

تا می رسم به تجریش

و سلامی میکنم و تند تر می رم و زیارت می کنم و بعد میام خانه

این روزها هوا را دوست می دارم

وقتی باران می باره در خیابان شیب دار انگار شیلنگ آب را باز کردن با فشار قوی

و من لذت می برم که هستم هستی هست

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فروغ سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 22:00

به به چشمم روشن ببین کی اینجاست
سلام آبجی خانوم خوبی عزیزم؟
اول از همه خوشحالم که بالاخره با پاییز آشتی کردی و از روزهای پاییزی لذت میبری ان شاا.. که همیشه روزهای شادی داشته باشی و از زندگیت لذت ببری
پیاده روی کلا حس خوبی رو به آدم میده و روحیه آدم رو تغییر میده مخصوصا که دیگه زیر بارون باشه

مرسی عزیزم
فدایت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.