آرامش

رفتم تجریش و یه روسری سفید و طلایی خریدم

میام خانه و سرم می کنم و پشت به در خانه از خودم سلفی!!! می گیرم.

می گذارم روی پروفایل تلگرام و وایبر و لاین و ....

موج پیامهای همکاران سابقم:

وای چقدر عوض شدی

وای چقدر شاداب شدی

وای چقدر آرام تر شده ظاهرت

....

و من می مانم که آیا خروج از اون اداره لعنتی انقدر روی روحیه من موثر بوده است که تغییرات ظاهریم را همگان متوجه می شوند؟

و پیام های بعدی که میگویند خوش بحالت راحت شدی از این اداره

از این محیط

از این فضا

و من خوشحالم یا ناراحتم؟ محیط مسموم روحیه را نیز مسموم می کند و من خوشحالم که زودتر از سی سال دیگر از اون محیط مسموم خارج شده ام

یادمه یک بار دو تا از همکارای آقا یک مشکل عظیم برای خانم چاق ایجاد کرده بودند و خانم چاق هم که خودش یه پا خبرچین بود عین خر در گل گیر کرده بود و نتونست ثابت کنه و محکوم شد

یه روز رفتم تو اتاقش (با اینکه ازش متنفر بودم و می خواستم سر به تنش نباشه) دیدم نشسته به پهنای صورتش اشک میریزه. زن پنجاه ساله! گفتم وا خجالت بکش ادم در اداره گریه نمی کنه به سن و سالت نگاه کن. گفت حالم از این اداره به هم میخوره. بیست سال جوانیم رفت مردم همه چیم را در این اداره از دست دادم. الی تو می خوای اینجا به کجا برسی؟ منو ببین آینده ات منم. یه آدم مریض روح و روان و جسم که یه دقه آرامش نداره. شادابی و جوانیت را بردار و از اینجا فرار کن و من متعجب بودم

حالا که مدتها گذشته و من آرامم

آرامشی غیر قابل باور

استرس هایم به صفر رسیده است

با آرامش سر وقت می نشینم و ناهار میخورم

اطرافیانم مسموم و مریض نیستن

اطرافیانم ادمهای فرهیخته با کلاسی هستند که هم و غمشان پژوهش است و نه پول و وام و زیر اب زنی و حرا س ت و و و و

و من فکر میکنم چه حکمتی بود در یک دیوانگی و استعفا و خروج از کار اداری دولتی و ووو


نظرات 6 + ارسال نظر
فائزه شنبه 18 مهر 1394 ساعت 15:34

فرید مگه کسی هست الی رو دوست نداشته باشه؟ (آقا این آیکون هندونه زیر بغل و اینا پس چرا اختراع نمیشه؟)
آره علی رو یادم بود, اما دمت گرم الی خیلی اراده میخواست همچین کاری.من به تو افتخار میکنم خواااااهر

هههههههههههه مرسی
اری خیلی سخت بودا ولی تونستم
خواستن توانستن است
خدا را شکر

فرید پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 20:12 http://molkeasheghi.blogfa.com

من این ریسک رو می پذیرم هر چقدرم خطرناک باشه
اجازه هم گرفتم
عاقا من الی رو خیلی خیلی خیلی دوست دارم همه هم بدونن.

فرید چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 16:23

سلام
اول که روسری نو مبارک.
نمی دونم منم مثل خانم فروغ اجازه دارم بگم دوست دارم یواشکی یا نه؟
بعدم که آدمی اگه توانایی های خودشو بشناسه و ازون مهمتر شجاعت داشته باشه می تونه کاری که تو کردی رو انجام بده و به موفقیت برسه. این کار بزرگیه که هرکسی نمی تونه انجامش بده. بهت تبریک میگم.

سلام مرسی
اره ولی خب ریسک بزرگیه
خطرناک و خطرناک
ولی تا حالا که هنوز فعلا پشیمان نشدم
مرسی

فائزه چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 14:42

دلم برای علی تو اون اداره تنگ شده

سلام فائزه جونم وبلاگت چی شد؟ دلم خیلی برات تنگیده
علی رئیس دفتر رئیس بود. روز آخر که من میامدم و وسایلم را جمع کرده بودم تا دقیقه آخر دست نگه داشته بود روی وسایلم. می گفت بچگی نکن. خجالت بکش. اشتباه نکن. پشت پا نزن به آینده ات. بمون اینجا تو آینده درخشانی داری. وقتی رفتم هر شب زنگ و مسج و اینا ولی من هرگز جواب ندادم. باورت نمی شه دیگه فحش می فرستاد برایم. از بس جواب نمی دادم دیگه فحش می داد. تا الان که دیگه اونم سرد شد
دلم برایش تنگ شده ولی خب اینطوری راحت ترم

فروغ چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 11:56

عزیزززززززززمی تو
دوست دارم یه دنیااااااااااااااااااااااااااا آبجی جونم
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

اوه عزیزم منم دوست دارم یه دنیا



فروغ سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 13:08

سلاااااام عزیزم خوبی؟
روسری ات مبارک باشه خانوم ان شاا.. که به شادی و سلامتی ازش استفاده کنی
خدا رو شکر که از محیط کارت راضی هستی ان شاا.. که آرامشت همیشگی باشه و با خوشی زندگی کنی.بوووووس

مرسی فروغ جان
تو چطوری از حال و احوال خودت بگو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.