امروز اول مهر بود
همه بچه ها با لباسهای تمیز و کفشهای تمیز و کیفهای نو و شور و شوق و ذوق و ...
توی اتوبوس دارم نظاره شون میکنم و به این همه شادمانی شان غبطه
یک باره پسر و دختر کم سن و سالی با ضرب آهنگی در دست میان توی اتوبوس پسره می خونه و دختره مثلا قِر می یاد و می رقصه تا پولی جمع کنن و ....
همه خوشی های من و اطرافیانم دود می شه